جدول جو
جدول جو

معنی علی بلنسی - جستجوی لغت در جدول جو

علی بلنسی
(عَ یِ بَ لَ)
ابن ابراهیم بن محمد بن عیسی بن سعدالخیر انصاری بلنسی، مکنّی به ابوالحسن. وی عالم در زبان و ادبیات عرب، و نویسنده و شاعر و خوش نویس بود. و در سال 570 یا 571 هجری قمری در اشبیلیه درگذشت. او راست: 1- جذوهالبیان و فریدهالعقیان. 2- الحلل، که شرح الجمل زجاجی در نحو است. 3- کتاب الفرط علی الکامل. و نیز اشعاری از او باقی مانده است. (از معجم المؤلفین بنقل از التکملۀ ابن ابار ص 671. فوات الوفیات ج 2 ص 38. کشف الظنون ص 581 و 603). و نیز رجوع به ابوالحسن انصاری شود
ابن عطیه بن مطرف بن سلمۀ لخمی بلنسی، مشهور به ابن زقاق و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی لخمی و نیز به ابن زقاق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ نِ)
ابن زیاد تونسی، مکنّی به ابوالحسن. وی فقیه بود و موطا را نزد مالک بن انس خواند و قریب پنج سال پس از مالک زیست. و در حدود سال 184 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات الفقهاء شیرازی. ص 129)
علی صادق بای تونسی. او راست: مناهج التعریف باصول التکلیف، که درسال 1302 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 563)
ادیب و از امرای تونس بود که در سال 1169 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح التسهیل. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 767)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
مقری و تجویددان قرن سیزدهم هجری بود و در نظم سخن نیز دست داشت. او را منظومه ای است در مخارج حروف. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرست الخدیویه ج 7 ص 482)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ)
ابن صالح رومی. ملقب به عبدالواسع علیسی. متوفی در سال 950 هجری قمری او راست:همایون نامه، و آن ترجمه ترکی ’انوارسهیلی’ حسین واعظ کاشفی است. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1509)
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یُن نَ)
ابن محمد جواد بن علی بن موسی الرضا علیهم السلام، ملقّب به نقی. دهمین امام از ائمۀ شیعۀ اثناعشریه. رجوع به ابوالحسن (علی النقی... شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن ناصر بن محمد بن احمد بلبیسی مکی شافعی حجازی، مشهور به ابن ناصر و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی حجازی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ لَ)
دهی است جزء دهستان دیزمار خاوری، بخش ورزقان، شهرستان اهر. واقع در 38 هزارگزی شمال ورزقان، و 37 هزاروپانصدگزی راه ارابه رو تبریز به اهر. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل، و 212 تن سکنه. آب آن از دو رشته چشمه تأمین می شود. ومحصول آن غلات و میوۀ جنگل است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنعت دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بِ)
ابن عبدالله بدلیسی حنفی، ملقّب به حسام الدین. نام او را علی بن حسین نیز ذکر کرده اند. وی مفسر و صوفی بود و در سال 900 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- جامع التنزیل و التأویل فی تفسیرالقرآن، در پنج جلد بزرگ. 2- شرح اصطلاحات الصوفیۀ قاشانی. 3- الکنزالخفی فی بیان مقامات الصوفی. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1514. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 738)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ)
ابن محمد بن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون. از ملوک بنی وطاس در فاس (کرسی مراکش). رجوع به علی وطاسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن نعمان بن محمود آلوسی بغدادی، ملقّب به علاءالدین. مورخ و نحوی شاعر است که در شعبان سال 1277 هجری قمری متولد شد و از مدرسه قضات در قسطنطنیه فارغ التحصیل گشت. و در برخی از شهرها امر قضاء را عهده دار شد و در سال 1340 هجری قمری در بغداد درگذشت. او راست: 1- الدر المنثور فی رجال القرن الثانی عشر و الثالث عشر، که کامل نیست. 2- نظم آجرومیه، در نحو. و نیز او را اشعاری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 254 از اعلام العراق اثری ص 71 و معجم المطبوعات سرکیس ص 6 و ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 542)
لغت نامه دهخدا
(ع یِ عَ)
ابن محمد بن احمد عنسی صنعانی. ادیب و شاعر بود و در صنعاء متولد شد و در جمادی الاولی یا جمادی الاّخرۀ سال 1139 هجری قمری در حیمه درگذشت. او راست: 1- الروض الاقحوانی فی الشعیر الزهوانی. 2- عنوان الشرف. 3- کأس المحتسی من شعرالعنسی، که دیوان شعر اوست. (از معجم المؤلفین از فهرس مخطوطات الظاهریه و البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 475 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 766)
ابن یحیی. ملقب به شمس الدین. شاعریمانی. وی از بنی عنس و از مذحج بود و مورد خشم الملک المظفر رسولی واقع گشت و او را زندانی کرد و در سال 681 هجری قمری در زندان درگذشت. (از الاعلام زرکلی از العقوداللؤلؤیه ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِعَ)
ابن موسی بن عبدالملک بن سعید عنسی اندلسی غرناطی مغربی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید. رجوع به ابن سعید و علی (ابن موسی ابن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بُ)
دهی است از دهستان نهارجانات، بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 36 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل، و 6 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. و محصول آن غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. مزرعۀ ’مافریز’ جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن احمد بلخی، مکنّی به ابوالقاسم. یکی از علمای نجوم بود. او راست: 1- سرالاسرار فی حقیقه التیسیر و کیفیهالاستمرار. 2- شصت باب نجوم. (از یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا